در نوبت قبل به مطالبی در مورد لقمان حکیم و اینکه سوره ای در قرآن به نام لقمان داریم، اشاره شد. مطلب به اینجا خاتمه پیدا کرد که جناب لقمان برای ما درس مهمی می باشد. بنابراین قرار شد بدنبال رمز و راز موفقیت لقمان باشیم و اینکه چطور می شود راه کمال را پیمود؟

جناب لقمان در زمان خود مقام خیلی بزرگی پیدا کرد، اصلاً اینکه ما سوره ای به نام لقمان داریم و بالاتر اینکه خداوند نصیحتهای لقمان را در قرآن بیان کرده است، این ها همه حکایت از بزرگی مقام ایشان می کند. برای بهتر بیان شدن مطلب فرض کنید در یک مجلسی که ۱۰ یا ۲۰ نفر شرکت کردند و فردی در مورد موضوعی صحبت می کند بعد از مدتی متوجه می شوند این شخص صحبتهای مفیدی می گوید. پس از او می خواهند در یک مجلس هزار نفری هم شرکت و صحبت کند. وقتی بررسی کردند که این مجلس را هم خوب توانست اداره کند، به او پیشنهاد می کنند که در سخنرانی رادیو و تلویزیون هم شرکت کند.

در واقع هر چقدر تشخیص می دهندکه صحبتهایش بیشتر قابل استفاده است، زمینه بیشتری به او می دهند.

البته زمینه هایی که انسانها به یکدیگر می دهند ممکن است اشتباه باشد، مثلاً کسی شایستگی ندارد، مقام او را خیلی بالامی برند و کسی که شایستگی دارد، مقام او را پائین می آورند ولی وقتی خداوند سخنان کسی را در قرآن مطرح می کندکه همۀ بشریت تا قیامت بهره ببرند پس معلوم می شود آن فرد خیلی فوق العاده است با اینکه خداوند آن سخنان را به لقمان تعلیم داده ولی به نام خود او در قرآن ثبت می شود. خلاصه راه پیشرفت بازاست و حیف است که انسان بتواند به یک کمالی برسد و نرسد، چون بعد انسان غصه می خوردکه عجب راه رشد باز بود ولی ما نتوانستیم استفاده کنیم و رشد برای ما محقق نشد.

امام صادق علیه السلام رمز و راز موفقیت لقمان را توصیف فرمودندکه چه عواملی باعث شد جناب لقمان به این مقام برسد:

أما وَالله ما اُوتیَ لُقمانُ الحِکمة بحَسَبٍ وَ لامالٍ ولااهلٍ ولابَسطٍ فی جِسمٍ وَ لاجَمالٍ“:

بخدا قسم این درجه و رتبۀ لقمان که به او حکمت عطا فرمودند بخاطر حسب و نسب نبود، به خاطر اینکه فرزندکیست؟ اجداد او چه کسانی هستند؟ عنوان اجتماعی او چه بود؟ به خاطر زیبایی جسمی نبودکه مثلاً بگویند چون قد خیلی رشیدی داشت یا چهره خیلی زیبایی داشت! چون این ها هیچکدام ملاک ارزش نیست.

امام صادق علیه السلام امتیازات اختیاری که انسان می تواند تحصیل کند را فرمودندکه لقمان :وَلکن کان رَجلاً قویاً فی أمرِاللهِ.« لقمان مردی بود که در انجام فرمان خداوند قوی بود.» یعنی قدرتش را در راه اطاعت خداوند بکار می گرفت. وقتی می فهمید مطلبی خواست خداونداست انجام می داد و کوتاهی نمی کرد بلکه با تمام توان سعی می کرد کاری راکه خداوند می پسندد انجام دهد. ما هم می توانیم در اطاعت از امر خدا قوی و جدی باشیم و این امرخدا فرقی نمی کند، واجب باشد یا مستحب. وقتی فهمیدیم خدا چیزی را دوست دارد، محکم پای آن بایستیم . گاهی ممکن است دیگران انسان را مسخره کنند یا متلک بگویند و انسان را منصرف کنند ولی آن انسانی که می خواهد امر خدا را انجام دهد، محکم است و توجه نمی کند.

مُتوَرِّعاَ فِی اللهِ“: «در راه خدا با ورع بود.» ورع از تقوا بالاتراست. تقوا یعنی پرهیز از حرام، انجام واجبات و ترک محرمات اما ورع یعنی حالتی که انسان از شبهات هم پرهیز می کند.آدم باتقوا اگر مالی حرام باشد به آن نزدیک نمی شود ولی آدم با ورع، اگر شبهه ای هم باشد، احتیاط می کند. ما درمسائلی که مربوط به جسم است معمولا احتیاط می کنیم و خیلی دقت داریم. مثلاً اگراعلام کنند یک نوع کنسرو مسموم در بازارآمده، اصلاً آن را مصرف نمی کنیم !

یا در مورد واکسن، اگر واکسن نزنیم قطعاً مریض نمی شویم اما احتیاط می کنیم و واکسن می زنیم و یا اگر اعلام کنند که در یک ساختمان تجاری احتمال دارد بمبی کارگذاشته باشند، مردم کار به راست و دروغ آن ندارند و صبر نمی کنند بلکه همه بلافاصله مکان را ترک می کنند و یا اگردر فامیل بچه ای آبله مرغان بگیرد، دیگر کسی بچه اش را آنجا نمی برد و یا اگر کسی ماشین گران قیمتی خریده، ملاحظه می کند و هر جایی ماشینش را پارک نمی کند.

آدم با ورع هوایِ روح و ایمانش را دارد و مراقب است به ایمانش لطمه ای نخورد ولذا احتیاط می کند. انسان باورع اگر احتمال دهد در مجلسی گناه باشد، به آنجا نمی رود یا اگر از خیابانی عبورکند به گناه می افتد، احتیاط می کندو مسیرش را عوض می کند.

بنابراین لقمان در راه خدا ورع داشت و حتی از شبهات هم پرهیز می کرد.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *