برگرفته از سخنان ارزشمند استاد مهدی عدالتیان

«نُزِّلَت أنفُسُهُم مِنهُم فِی البَلَاء کَالَّتِی نُزِّلَت فِی الرَّخاء.»

« در هنگام بلا و مشقت،حالشان همچون هنگام آسایش و رفاه است.»

سخن در فرازهایی از خطبه متقین بود، در نوبت گذشته سه درس از این فراز بیان شد:

1) زندگی میدان امتحان است و از سختیها خالی نیست.

2) عموم انسانها در سختیها غمگین و ناامید و در راحتیها مغرور و غافل میشوند.

3) متقین در تغییر شرایط متغیّر نمیشوند و در هر حال، راضی به رضای خداوند هستند.

و اکنون ادامه درس ها: 

4) حالِ متقین از جهت سلامت نفس، از جهت صداقت در سختی و آسانی فرقی نمی کند.

مؤمن هنگامی که گرفتار است یا زمانی که آسایش دارد، برایش فرقی نمیکند، در هر دو موقعیت راستگو، امانتدار و درستکار است، اما افرادی که خود ساخته نیستند وقتی گرفتارند، الله الله میگویند، وقتی کارشان راه افتاد، منم منم میکنند! وقتی واجد سِمت و مقامی نیستند میگویند: « این دکتر صدا زدن و القاب و این حرفا چیست؟ زیرمیزی و رومیزی چیست؟ کار مردم را راه بیندازید»، اما وقتی خودش دکتر شد دیگر فضا فرق می کند! یا وقتی ماشین ندارد و کنار خیابان ایستاده، میگوید:« این همه ماشین سواره خالی می روند، مسلمان یکی را سوار کن!» اما وقتی خودش ماشینِ مدل بالا میخرد، انگار این ماشینها از پنجره دید ندارد و بسته است! و کسی جایی را نمیبیند که بخواهد مسافری سوار کند! یا وقتی از نظر مالی ضعیف است به پولدارها انتقاد میکند: « این ها چرا گرفتاری مردم را راه نمی اندازند؟» وقتی خودش پولدار شد میگوید: « اصلاً صلاح نیست، این ها باید همانطور فقیر بمانند!» یا وقتی پُست و مقامی ندارد می گوید: « اگر من جای این مسئولین بودم و این میز را به من میدادند، اینطور عمل میکردم و دنیا را گلستان میکردم.» اما وقتی مسئول شد، اوضاع طور دیگری است.

در سوره مبارکه یوسف/ آیه 36 ، مثال زیبایی در این زمینه آمده و مربوط به زمانی است که حضرت یوسف در زندان همچون غلامی غریب، متهم که در واقع هیچ نشانی از موقعیت ندارد، اما همانجا نیز زندانیها به حضرت یوسف میگویند:

«إنّا نَراکَ مِنَ المُحسِنین»، «ما می بینیم شما آدم خیرخواه، درست و نیکوکاری هستی.»

این جمله را در چه موقعیتی به حضرت یوسف گفته شد؟ دقیقاً زمانی که حضرت، غریب و بیکس و کار، برده و غلام دیگران،زندانی و متهم است. روزگار میگذرد و حضرت یوسف به اوج میرسند و عزیز مصر میشوند، آنجا هم به حضرت یوسف در آیه 78 میگویند:«إنّانَراکَ مِنَ المُحسِنین» درست همان تعبیر! یعنی یوسفی که زندانی است و هیچ کسی را ندارد با یوسفی که در اوج قدرت است، اخلاقش هیچ فرقی نکرده است. در واقع حضرت یوسف همان محسنی است که در زندان بود و اینک نیز همان محسنی است که در اوج ریاست است!

اما کمتر کسی است که ریاست و تعریف مردم و ماشین و خانه عوضش نکند، یا در او تأثیری نگذارد. مثلاً وقتی ماشینِ مدل پایین دارد، نوحه گوش میکند، اما همینکه ماشینِ مدل بالا خرید، سیدیهای دیگری! یا وقتی منزلش پایین شهر است دعای توسل برگزار میکند، اما خانهاش را که به بالای شهر منتقل کرد، موسیقی حرام گوش میکند! و در واقع تنها متقین هستند که عوض نمی شوند.

یکی از مبلّغین در این زمینه خاطرهای را نقل میکند که همسایهای در منطقه پایین شهر داشتند و ایشان در مجلس روضه آنها صحبت میکردند. بعد از مدتی منزلشان را به بالای شهر منتقل کردند و از من خواستند که در آنجا هم در مجلس روضهشان شرکت کنم و آدرس منزل جدید را به من دادند. روزی که قرار بود مجلس روضه ایشان بروم، به دنبال منزل جدیدشان بودم که در مقابل در منزل رسیدم، درِ حیاط باز بود و چند خانم با وضعیت بسیار بدحجاب هم داخل حیاط بودند! من برگشتم و با خود گفتم با این شرایط که نمیشود روضه خواند!

روز بعد یکی از همسایهها گفت: «حاج آقا میدانید فلانی منزلش را عوض کرده و به بالای شهر رفتهاند؟ یک خانه دارد مثل بهشت!»

گفتم: «بله بهشت و حوریههایش را دیدم!»

چرا آدم وقتی خدا به او نعمت میدهد، به جای شکر، معصیت خدا کند؟! اینکه بیانصافی است که وقتی ماشین و یا خانه بهتر شد و رتبه اجتماعی انسان بالاتر،معصیت خدا کند! این ها همه فرصت است، اگر موقعیتی داریم با خود بگوییم هم اکنون که من رئیس اداره یا نماینده مجلس هستم، میتوانم کار مردم را راه بیندازم، فردا که بازنشست شدم، دیگر مقدورم نیست.

در واقع این پُست و مقامها، همه فرصت است. پس اگر ما میخواهیم ببینیم جزء متقین هستیم یا نه؟ باید ببینیم در دو قسمت چگونهایم؛ یکی در حالات خود، بیماری و سلامتی، ثروت و فقر و دیگری در ارتباط با مردم، یعنی وقتی هیچ کس به ما توجهی نمیکند یا وقتی پُست و مقامی داریم و همه به ما توجه میکنند، چگونه هستیم؟

چرا که اولیای خدا نیز این چنین اند، در سختیها نیز نگاهشان به خدا فرقی نمیکند.

زینب کبری سلام الله علیها بعد از آن همه مصائبی که در سفر کربلا دیدند و رنج اسارتی که کشیدند، زمانی که به عنوان اسیر در مقابل یزید پلید ایستادند و او خواست زخم زبان بزند، گفت: «دیدید خدا با شما چکار کرد؟»

حضرت زینب در پاسخ فرمودند: «ما رَأیتُ إلّاجَمیلا»؛ «من به جز زیبایی از خدا چیزی ندیدم. شما چرا جنایات خودتان را به حساب خدا میگذارید؟! خدا جز خوبی و زیبایی چیزی مقدّر برای بندهاش نمیکند.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *