برگرفته از سخنان ارزشمند استاد مهدی عدالتیان
در نوبت گذشته چهارمین ویژگی خانواده مهدوی که تقویت دین و حراست بود را شروع کردیم.
و اکنون ادامه بحث:
بر اهمیت این مطلب در روایات نیز تأکید شده است. به عنوان مثال در حدیث معراج آمده که وقتی پیامبر عزیزمان به سفر معراج رفتند، خداوند سخنهایی به حضرت فرمودند از جمله عباراتی که نقل شده است: قال الله عَزَّوجَلّ: « يا أحمَدُ ، هَل تَدري أيَّ عَيشٍ أهنى ، و أيَّ حَياةٍ أبقى ؟»قالَ : «اللّهُمَّ لا» ، قالَ : « أمّا العَيشُ الهَنيءُ فهُوَ الذي لا يَفتُرُ صاحِبُهُ عَن ذِكري، و لا يَنسى نِعمَتي، و لا يَجهَلُ حَقّي، يَطلُبُ رِضايَ لَيلَة و نَهارَة»[1] ؛
خداوند فرمود: « اى احمد!آيا مىدانى كدام زندگى گواراتر و كدام حيات ماندنىتر است؟
پیامبر عرض كرد: « بار خدايا!نه»
خداوند متعال فرمود:«اما زندگىِ گوارا آن زندگىاى است كه صاحب آن از يادِ من خسته نشود و نعمت مرا از ياد نبرد و به حقِّ من، نادان نباشد و شب و روزش در پى به دست آوردن خشنودى من باشد.»
لایفَتُرُ؛ فَتَرَ، به معنی کوتاهی و غفلت است؛( آن زندگی که یاد من در آن زنده باشد، مورد تأکید و تأیید است!)
پس این چنین زندگی، گوارا و شیرین خواهد بود و اگر ما طالب خوشمزگی زندگی خود هستیم، رمز آن همین است که شب و روز همت ما، رضای الهی باشد و خلاف رضایت الهی در زندگی ما نباشد. البته این به این معنی نیست که تفریح نداشته باشیم!
اتفاقاً تفریح، مسافرت و… همه باید باشد اما در چارچوب رضای خداوند! مهمانی رفتنها و مهمانیدادنها، همه خداپسند و در راستای رضای الهی باشد و این رمز موفقیت زندگی است!
اما در بعضی زندگیها میبینید که هر چه خداوند لطف میکند و نعمت میدهد، اهل آن خانواده، نعمتها و الطاف الهی را نمیبینند یا فراموش میکنند و فقط به فکر کمبودها هستند که چه چیزهایی ندارند! و دائم در حسرت دیگران و داشتههای آنها هستند که خوش بحال فلانی! و قدر نعمات الهی در زندگی خود را نمیدانند در حالی که خداوند در زندگی به انسان نعمتهایی عطا نموده که اصلاً قیمت ندارد!
گاهی حسرت دیگری را میخورد که خوش بحال او که خانه دارد. بعد که خانهدار میشود باز حسرت فلانی را میخورد که خانهاش بزرگتر است، وقتی خداوند خانه بزرگتری به او عطا میشود، باز غصهاش این است که خوش بهحال فلانی که در فلان منطقه و فلان محله زندگی میکند و… این مسئله هیچگاه تمامی ندارد و چنین شخصی هیچگاه از زندگیاش لذت نمیبرد. در حالی که باید آنچه خدا به ما داده را قدر بدانیم و استفاده کنیم و از این نعمتی که فعلاً در اختیار ماست لذت ببریم. هنگامی انسان نعمتهای ارزشمند معنوی خود را فراموش کند، باعث ناشکری خواهد شد.
گاهی معصومین علیهمالسلام دوستانشان را متوجه نعمتهای معنوی میکردند تا از کمبود نعمتهای مادی دلگیر و ناامید نباشند.
مثل روایتی که از امام صادق علیهالسلام رسیده که فردی خیلی ناراحت بود، خدمت امام آمد و از وضعیت مادی خود شکایت نمود.
حضرت فرمودند: «شما که وضع خیلی خوبی دارید و ثروت زیادی در دست شماست!»
فرد با تعجب گفت: « آقا من آمدهام که به شما عرض حاجت کنم که هیچ ندارم، شما میفرمایید: ثروت زیاد دارم! من چه دارم؟!»
حضرت فرمودند: «همین نعمت ولایت ما که تو مُحبّ ما هستی، در ازای چه مبلغی حاضری از این ولایت، دست برداری؟!»
گفت:« آقا اگر دنیا و مافیها را به من دهند، از این ولایت دست بردار نیستم.»
فرمودند:«پس ببین چه ثروت زیادی داری؟!»
پس فقط مادیات ملاک نیست، گاهی فرزند خوب، فامیل خوب، محلهی خوب، همسایهی خوب همه اینها نعمت است. مجاورت با ولی نعمت مهربانمان آقا امام هشتم علیهالسلام برای کسانی که در خراسان و مشهد زندگی میکنند، نعمت عظیمی است. همهی اینها نعمتهایی است که انسان باید قدردان آن باشد و فراموش نکند.
در این زمینه خاطرهای در ذهن دارم که برای شما بیان میکنم:
روزی سوار ماشین شخصی شدم که مسافر جا به جا میکرد. راننده فرد افسرده و خستهای بود.به من گفت: «حاج آقا خدا هر کس را هر چقدر دوست دارد همانقدر به او عطا میکند.»
متوجه شدم که یک پای ایشان قطع است و با یک پا رانندگی میکند!
سپس به پای خود اشاره کرد و گفت: «اینم گرفتاری ماست! یک پا دارم و این همه بدبختی…»
برای اینکه از وضع و حالت افسردگی بیرون بیاید گفتم: «بله اینکه میگویید خدا هر کس را هر چقدر دوست داشته باشد، عطا میکند قبول دارم اما دادههای خداوند متفاوت است و فقط پول نیست. به یک نفر ماشین خوب میدهد و به یک نفر خانه اما به یک نفر اخلاق خوب میدهد که با مردم خوش برخورد باشد و همین نعمت بزرگی است.»
گفت:«اتفاقاً من همیشه در فامیل در حال آشتی دادن هستم. افرادی که با هم قهر کردهاند، آشتی میدهم و به راحتی صلح و صفا برقرار میشود!»
به راننده گفتم: «بله این خودش از بهترین نعمات الهی است، اینکه انسان زبان گیرایی داشته باشد و سخنش این چنین اثر کند! چرا که نعمات الهی فقط مادی نیست!
مثلاً گاهی خداوند به پدری یک فرزند خوب، با نماز، عاقل، مقید به احکام دینی، با تقوا و درستکار عنایت میکند. حال اگر این پدر، پسر نابابی داشت اما در عوض یک هتل 20 طبقه هم خدا به او میداد، کدام بهتر بود؟ فرزند خوب یا فرزندی ناصالح با امکانات مالی بسیار؟!
گفت: «نه! فرزند خوب خیلی مهمتر است! و اتفاقاً من فرزندان بسیار خوبی دارم!»
جالب اینجاست هنگام پیاده شدن از ماشین گفت:
«حاج آقا در حیرتم که چطور شکر خدا را از این همه نعمت که خداوند در اختیارم نهاده بجا آورم؟!»
پس ببینید چطور میتوان افکار را تغییر داد و نگرش به نعمتها را عوض کرد!
در تأکید بر بحث آشتی دادن باید گفت آنقدر این موضوع مهم است که امام صادق علیهالسلام به مفضل که یکی از شاگردان ایشان بود، فرمودند:« هر جا دیدی دوستان ما با هم اختلاف دارند، ایشان را دعوت و با آنان صحبت کن و حتی اگر لازم شد هزینه کن و هزینهی آن به حساب من!»
وقتی گاهی خواهر و برادرها با هم قهرند و این خلاف دستور دین ماست که دو سال یا سه سال با هم اختلاف داشته و ما هیچکاری نکرده باشیم بلکه باید دعوتشان کنیم و آنها را آشتی دهیم و حتی به حساب امام صادق علیهالسلام که تضمین کرده اند، هزینه کنیم و بیتفاوت نباشیم!
بحارالانوار: ج77/ ص28/ ح 6